Wednesday, March 23, 2011

سفر من به بزرگترین دموکراسی دنیا

در کل باید بگم جور شدن این سفر خودش از کل مسافرت عجیبتر بود! یه شب خواب دیدم که با دوستام تنهایی دارم می رم سفر، صبح که از خواب پا شدم خیلی دلم سوخت چون می دونستم که عمرا مامان بابام بذارن من تنهایی با دوستام سفر خارجی برم!!!ـ
ظهر شد و چندتا از شاگردای مامان که بعضیاشون دوستای صمیمی من هستن اومدن خونمون و یه دفعه رفتیم تو جو و شروع کردیم الکی الکی برنامه ریختن واسه سفر به هند، منم دیدم مامان چیزی نمی گه فهمیدم مشکلی نداره ولی مشکل اصلی پدر بود!!!ـ
سرتون رو درد نیارم، شب رفتم به بابا گفتم اونم گفت مشکل نداره برو! والله!!! می بینین تو رو خدا؟؟
سه نفر بودیم! من، کیمیا، نسیم
از سمت چپ: من، نسیم،کیمیا

ویزا گرفتنمون هم ماجرایی داشت، فقط می تونم بگم که واقعا برای سفارت هند متاسفم به خاطر برخورد بدی که دارن، البته دو سال پیش اینجوری نبودن ولی الان واقعا شورشو درآوردن!!! اصلا فکر اون روز رو که می کنم ضربان قلبم ناخودآگاه میره بالا!!!!ـ

روز جمعه، چهارم مارچ که نمی دونم چند اسفند میشه، ساعت 8:30 شب پرواز داشتیم! این ماجرای پرواز یکی از بخش های هیجان انگیز مسافرته، از اونجایی که وقتی مسافری می تونی 2000 دلار ارز دولتی بخری ما هم گذاشتیم ارز رو از فرودگاه بخریم.ـ
ساعت4: حرکت از خانه به سمت فرودگاه
ساعت 5:30: فرودگاه امام خمینی
ساعت6: تحویل بار و گرفتن کارت پرواز
ساعت 6:30 قرار گرفتن در صف ارز
ساعت 6:45: اعلام اینکه بخش ارز از الان تا 7:15 به خاطر عوض کردن شیفت تعطیل می باشد( سه تا صف بود ما هم برای اینکه هیچ موقعیتی رو از دست ندیم هر کدوم تو یه صف وایستادیم)ـ
ساعت 7:15: باجه طرف من و کیمیا باز شده ولی باجه طرف نسیم به خاطر کم آوردن 2000 دلار در حساب کتاب!!!! هنوز بسته است
ساعت 7:30: صف ارز
ساعت 7:45:صف ارز( لازم به ذکر است که پروازمون ساعت 8:30 دقیقه بود)ـ
ساعت 8: بالاخره من بردم و نوبت من شد!! نسیم و کیمیا اومدن پیش من!ـ
ساعت 8:05: در حال دعوا کردن با اونی که بهمون ارز میده
ساعت 8:15: قرار گرفتن در صف مهر گذر نامه، لازم نیست بگم که چه قدر طولانی بود!! یکی از دوستامون مارو اتفاقی دید، می خواست بره دبی، وقتی فهمید یه ربع دیگه پرواز داریم رفت به پلیس ها گفت که اینارو زودتر رد کن
ساعت 8:20: بالا نیومدن سیستم آقای پلیس و صدا کردن ما سه تا از بلند گوی فرودگاه که بریم سوار شیم
ساعت 8:25: در حالی که مرتب بلندگو داره مارو صدا می کنه ما با سرعت تمام داریم می دویم تا به پرواز برسیم!! اسامی به شکل جالبی خوانده میشه: خانم موسوی خامه و آقایان طواف زاده و پیشدادیان!!!! به گیت شماره 11!!!ـ
ساعت 8:30: ما نفس نفس زنان رسیدیم به گیت در حالی که داشتن در رو می بستن! و ما خیلی شانس آوردیم چون پروازمون چارتر بود و اگه جا می موندیم کاریش نمی شد کرد!!!ـ
وقتی سوار هواپیما شدیم و داشتیم به طرف محل نشستن می رفتیم خلبان گفت با ارز پوزش از طرف این مسافرینی که باعث تاخیر پرواز شدن......... نحوه نگاه مسافران به ما واقعا جالب بود!!! کلی خندیدیم!ـ

2 comments:

LM said...

kollan hendia ro jedi nagir, aslan in bandehaye khoda nemidunan adabe barkhord ba adamha chie, nabayad delkhor shod az raftareshun dar sefarat.

آرش رهپو said...

عجب اوضاعی بودااااا